عصرفارس رمان
عصرفارس رمان
دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر بابک سلطانی

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر بابک سلطانی pdf بدون سانسور

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر از بابک سلطانی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

زندگی یحیی با بازگشت عشق قدیمی اش سارا، دچار ابهامات و معماهایی عجیب می شود. رفتارهای عجیب سارا، حضور سایه‌هایی که به دنبال رد پایی از گذشته قصد دارن آرامش زندگی یحیی را مختل کنن، رفاقت‌هایی که در طی این سال‌ها رنگ و بوی نفرت و پشیمانی گرفته و…

خلاصه رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر

جهان ماشین رو روشن کرد و به آرامی حرکت کرد و من دوباره سیگاری روشن کردم و روی یک تخته سنگ نشستم، دو راهی عجیبی بود عقلم می گفت: بدون سوال و جواب سارا رو برگردونم پیش خانواده اش، چون اگه لب باز کنه و درخواستی داشته من توانِ نه گفتن بهش رو ندارم و آدمی که یک بار دلت رو شکسته، دوباره هم می تونه این کار رو بکنه اما دلم می گفت: بعد این همه سال، درسته که منتظرش نبودی ولی همیشه بهش فکر می کردی! حالا برگشته پیش تو! چرا داری از خودت میرونیش؟ فکر میکنی با پس زدنش احساس بهتری پیدا میکنی؟ تو دیگه همینی یحیی، از این بدتر نمیشی!

شاید با بودنش احساس بهتری بعد از این مدت پیدا کنی! توی همین فکرها بودم که صدای پای سارا از پشت سرم اومد، اما برنگشتم که نگاهش کنم. اومد جلوم ایستاد، سیگار رو انداختم دور و بهش نگاه کردم. دست هاش رو گذاشت روی گونه ام و گفت: معذرت میخوام! واقعا” فکر نمی کردم ناراحت بشی! آروم دستش رو کنار زدم، احساس می کردم گُر گرفتم از جا بلند شدم و گفتم: ببخشید سرت داد زدم. لبخند زد و گفت: حق داشتی، من اشتباه کردم، پاشو بریم بالا این ناهار رو کوفت کنیم، بعد از ظهر شد آفتاب داره غروب میکنه ما هنوز هیچی نخوردیم، معده ام دیگه واقعا” درد گرفته از لحظه ای

که رسیدم اینجا فقط چایی دادی به من، این رسم مهمون نوازیه؟ گفتم: تو چرا اینقدر بی ادب شدی؟ جدی گفت: بی ادب خودتی، تو این سرما با من بحث نکن، راه بیوفت ببینم! از پرروییش خنده ام گرفته بود اما به روی خودم نیاوردم و راه افتادم. وارد خونه که شدیم رفتم کیسه ای پارچه ای پیدا کردم وارد اتاقی که چمدون سارا بود شدم و لباس هام رو از توی کشوی کمد برداشتم و ریختم داخل کیسه و بردم توی اتاق کارم گذاشتم. سارا از توی آشپزخونه گفت: میخوای اول بری دوش بگیری؟ گفتم: نه تا یک ساعت آینده نمی شه! با تعجب گفت چرا؟ -آبگرمکن برقی هست، باید صبر کنم تا آب گرم بشه!

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر بابک سلطانی pdf بدون سانسور

  • مدیر
دیگر نوشته های
موضوعات
دانلود رمان قاصدک پرو مهین عبدی pdf دانلود رمان همخونه اجباری ناشناس pdf دانلود رمان من و آن من دیگر (گان دوم) مهسا حسینی (مهرسا) pdf دانلود رمان گذشته ام را یاد برد اعظم فهیمی pdf دانلود رمان فرش قرمز هاله بخت یار pdf دانلود رمان پسران بد (جلد اول) sober pdf دانلود رمان قرص آرامبخش (جلد دوم) دریا دلنو دریا دلنو pdf دانلود رمان بی هیچ دردان سامان شکیبا pdf دانلود رمان بگشت به خوشبختی گشت به خوشبختی فهیمه رحیمی pdf دانلود رمان مه آلود الن الن دادخواه pdf دانلود رمان شکلات تلخ هما پور اصفهانی pdf دانلود رمان شور عشق مریم پیروند pdf دانلود رمان فارق التحصیل samira pdf دانلود رمان تا کجا با منی رفیق فاطمه پور وکیلی pdf دانلود رمان جانا مطهره حیدری pdf دانلود رمان در دست تعمیر هانیه عصمتی pdf دانلود رمان پشتم باش زهرا حاجی لو pdf دانلود رمان بوف کور صادق هدایت pdf دانلود رمان سهم من پرینوش صنیعی pdf دانلود رمان دل من دل تو rain_girl80 pdf دانلود رمان عروس استاد (جلد دوم) ترنم pdf دانلود رمان پیله تنیدم به سکوت هانیه وطن خواه pdf دانلود رمان حریص مژگان فخار pdf دانلود رمان پای دردها مانده ام دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی pdf دانلود رمان ساعت دلتنگی سیمین شیردل pdf
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آمار سایت
  • 231 نوشته
  • 0 برگه
  • 0 کامنت
  • 1 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.