خلاصه کتاب:
دوستام و خونواده ام منو از خودشون روندن. حتی دختری که عاشقش بودم به من پشت کرد. من رفتم و کاری کردم که همه فکر کنن من مردم!!! حالا بعد از هفت سال برگشتم تا حسابمو با تک تک اون آدما صاف کنم. اول از همه هم میرم سراغ ترانه. دختری که یه زمانی عاشقش بودم اما الان ازش متنفرم بدهکاری باباش همون چیزیه که من می تونم ازش استفاده کنم و ترانه رو به خاک سیاه بنشونم!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.