خلاصه کتاب:
راستین که شب خسته از کار در شرکت به خانه می رفت ناگهان دختری جلوی ماشینش را می گیرد و ازش تقاضای کمک می کند تا از ازدواج اجباری که قرار انجام شود نجاتش دهد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.