خلاصه کتاب:
« دانته» خونآشامی در حال گرسنگی است .چیزی که مشتاق آن هست، خون قرمز انسان است. پس از اسیر شدن به عنوان برده خونی برای یک خونآشام زن، او بالاخره فرار می کند .در نهایت، شامه اش او را به نزدیکترین بانک خون می فرستد، تا گرسنگی اش را برطرف کند. پرستار اورژانس «ارین همیلتون» یک شیفت شب شلوغ دارد… تا اینکه یک غریبه زیبا را در بانک خون بیمارستان پیدا می کند. منطقش به او می گوید، که او را به داخل بیاورد. اما او با احساسات قویتر و ناآشنا تلاش می کند، تا از مردی که به نظر عجیب شیفته عطر او شده است، محافظت کند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.