دانلود رمان مرد گاریچی از فرشاد رجبی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان، حول محور زندگی مردی میچرخد این مرد، میخواهد در روزهای پایانی عمر خود، چند ورق کاغذ را حیف گفتار خود کند، از بدو تولد، تا واپسین لحظات عمر…
خلاصه رمان مرد گاریچی
ایمان و رضا ازدواج کرده بودند. ۱۸ ساله بودم و پرشور و هیجان، با مسیح بیش از برادرهایم برادر بودم. می آمد و می رفت. پدرش یعنی مهندس آیرم، یک ماشین زیر پایش انداخته بود و او این همه مسافت را به دیدن ما و تجدید خاطره تا قایش آمده بود.کارش برایم ارزش داشت هیچ کس چنین کاری نمی کند، مسیح، همان پسر بچه دوران کودکی مان بود هیچ تغییری نکرده بود جز آن بزرگتر شده بود هنوز هم با وجود آن که در شهر زندگی می کرد و فرهنگ خانواده شان به او مجوز
انجام هر کاری را می داد ساده و مهربان و محترم بود سه سال از من بزرگتر بود و چهره اش کم کم جا افتاده میشد رضا و ایمان بسیار از او استقبال کردند و محترم خواندنش، پدر و مادرم نیز از او که سراغ مستانه و والدینش را گرفتیم تعریف کرد که از آبادان به تهران مهاجرت کردیم. اوضاع مملکت قمر در عقربه ما الآن ساکن تهرانیم اونجا هر روز تظاهرات و شلوغی و پنهون کاریه. تعجب میکنم میبینم این جا این قدر ساکته و تنها پاسخ صادقانه ما به اعترافات صادقانه او سکوت بود.
پدر و مادرم خیلی از این حرف ها به وجد نیامدند آن طور که شنیدم و فهمیدم روحانی ای به عنوان روح الله خمینی به پاریس در فرانسه، بر مبنای دستور شاه تبعید شده است و مردم خواهان آزادی از رژیم ستمگر شاه و دربار بودند و می خواستند هر چه سریعتر به ایران برگردد. تعریف می کرد که ساواک به خوبی از پس مردم برآمده اما اگر فشار بیش از اینها ادامه پیدا کند، شکست می خورند و اگر ساواک شکست بخورد دیگر مانعی برای انقلاب نیست! خوشبختانه یا متأسفانه از
میان معتقدین به دین و مذهب درجامعه ما اکثریت این شانس را دارند که در یک محدوده بسیار سربسته ای زندگی میکنند و در آن محدوده ای که از محل خودشان و از یک گروه اجتماعی خاص پیرامونشان دست درازی نمی کند از خبرها و حوادث و وقایع و رویدادها و جریاناتی که در بیرون می گذرد دیگر اطلاعی ندارند. اینها و جدانشان آرام است مسئولیتشان سبک است و تمام دنیا و جامعه برایشان روبه راه است و اساساً برای کسی که چنین محیطی و چنین جامعه ای و چنین طرز فکری دارد…