خلاصه کتاب:
با مرگ امیرحسین، زندگی برای ماهرخ خیلی سخت میشه. اون هم زندگی در کنار خانواده طلوعی با عقاید سفت و سختشون… ماهرخ هیچ وقت نتونسته از خودش و حقش دفاع کنه و همیشه جا مونده اما بالاخره یه جایی این همه سکوت خفه اش می کنه و دل به دریا می زنه اما بی دفاع و تنها… تا اینکه اشتباهش پای یه کسی رو به زندگی اش باز می کنه و….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.