دانلود رمان عشق و احساس من (جلد اول) از فرشته تات شهدوست با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره ی دختری به اسم بهار است که با مادرش زندگی می کند… وضعیت زندگیشون زیاد خوب نیست تا حدی که اون مجبور میشه به محض اینکه دیپلمشو گرفت بره تو یه شرکت و بشه منشی اون شرکت… به خاطر زیبایی که داشته پسر رییس شرکت کیارش صداقت میاد خواستگاریش که بهار هم با اینکه علاقه ای به اون نداشته به خاطر وضعیتشون درخواستشو قبول می کنه و نامزد می کنند…
خلاصه رمان عشق و احساس من
از خونه زدم بیرون..نفس عمیقی کشیدم و سرمو بلند کردم و رو به اسمون زمزمه کردم: خدایا به امید تو.. داشتم زیر لب دعا می خوندم… که سنگینی نگاهی رو حس کردم… سرمو اوردم پایین یه پیرزن جلوم وایساده بود… با تعجب نگاش کردم… سرشو تکون داد و با صدای پیر وشکسته ای گفت: خدا همه ی جوونا رو شفا بده… دختره با خودش حرف می زنه… چه دوره و زمونه ای شده والا… غرغرکنان راهشو گرفت ورفت… خنده م گرفته بود… مردم به همه کاره ادم کار داشتن… اخه اینم شد کار؟…
خب من هر چی که دارم میگم تو دلم دارم میگم… مگه به کسی ازار میرسه که اینجوری می کنند؟… واقعا ادم نمی دونه چی بگه… با لبخند سرمو تکون دادم و رفتم سر کوچه.. مزاحم همیشگی سر کوچه وایساده بود… اسمش سامان بود و علاف محله… دست هر چی خلافکار و دزد و چشم ناپاک رو از پشت بسته بود… هر وقت زل می زد بهم مو به تنم سیخ می شد… نگاهاش بدجور بود… وقتی رسیدم بهش اخمامو کردم تو هم و از جلوش رد شدم… صداشو اروم شنیدم :به به خانم خوشگله ی محل…
تو دلم چندتا فحش ابدار نثارش کردم… مرتیکه ی هیزه عملی… شیطونه میگه… هی بابا شیطونه بیخود کرد… مثلا چکار می تونم بکنم؟… همون محلش ندم بستشه… ولی می دونستم باز این کارش تکرار میشه… از بس رو داشت… سوار تاکسی شدم و ادرس دادم… یه چند تا شرکت که اسم و ادرسشونو از تو روزنامه در اورده بودم رو از قبل انتخاب کرده بودم… امروز باید چند جا سر بزنم… خدا کنه قبولم کنند.. به هرحال من مدرک تحصیلیم فقط دیپلم بود… الان لیسانسه هاش هم بیکار بودن چه برسه به من…