دانلود رمان مقبره لیا از ساحل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لیا دانشجو باستان شناسی برای رسیدن به گروه کاوش در مصر، دانشگاه خودشو عوض میکنه و وارد یه دانشگاه جدید میشه. جایی که با استاد جذاب و البته مغرورش روبه رو میشه. مردی که فانتزی های زیادی تو سرش داره. اما وقتی دانشجو دنیل هم باشی! کار خیلی سخت تر میشه. چون حالا هیچ حد و مرزی برای شیطنت های دنیل وجود نداره…
خلاصه رمان مقبره لیا
از بین چمدون هایی که هنوز باز نشده بود دنبال یه لباس مناسب گشتم.اما نمی دونستم دارم میرم دقیقا دامن بپوشم و لباس رسمی یا تیپ اسپر بزنم؟ با توجه به چروک بودن لباس های رسمیم تنها گزینه ام همون شلوار جین و تیشرت بود با عصبانیت شلوار جین دودیمو با یه پیراهن گلبهی پس میشد امیدوار بود قبل از اینکه دیر شه راه افتادم اینبار تو آسانسور و لابی حسابی دستش به من خورد بهش حمله کنم اما اتفاق نیفتاد و راحت رد شدم پوشیدم. موهامو همینطور باز گذاشتمو کفشمو با پیراهنم ست کردم آدرسو چک کردم. ننوشته بود
موسسه یا سازمان پس میشد امیدوار بود که تیپم خوبه. قبل از اینکه دیر شه راه افتادم. اینبار تو آسانسور و لابی حسابی آماده بودم تا اگه دستش به من خورد بهش حمله کنم. اما اتفاقی نیفتاد و راحت رد شدم. با دوچرخه رفتن فکر خوبی نبود چون مسیر طولانی بود و نمیخواستم خیس از عرق برسم. برای همین تاکسی گرفتمو بهش آدرسو دادم. بعد از نیم ساعت منو جلو یه عمارت بزرگ پیاده کرد یکم مشکوک شدم! اینجا یه خونه بزرگ بود که حسابی شیک و سر سبز بود… از پشت نرده های در تا خود خونه تقریبا سیصد متر چمن و باغ بود. هرچند در حد
عمارت ما نبود! اما شبیه جائی که اسناد باستان شناسی هم نگه دارن نبود. شوکه داشتم به خونه نگاه می کردم که در جلوم صدای باز شدن داد و کسی از آیفون کنار در گفت: بفرمائید داخل خانم دیزی. خانم دیزی… پس درست اومده بودم. درو باز کردمو وارد شدم. مسیر سبز و نسبتا طولانی تا عمارتو رفتم و هر لحظه قلبم تندتر میزد. احتمالا یه پیرمرد کلکسیونر این اسنادو خریده بود و برای کار روی اونا باید می اومدم تو این خونه. وقتی در عمارت باز شد و دربون منو به داخل هدایت کرد شکم بیشتر به یقین تبدیل شد. دکور ورودی و نمای سالن ورودی …