دانلود رمان نبات از بهاره_ن با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماهان جاوید تمام عمر سعی کرده آدم خوبی باشه، یه فرزند خوب، یه برادر خوب، یه وکیل خوب، اما کسی نمیدونه توی دلش چه نفرت عجیبی ریشه داره. اون یه آدم دوست داشتنی و جذابه اما به وقتش که بشه میتونه خشن و انتقامجو هم باشه. و حالا بعد ۲۵ سال، مجبوره پروندهای رو برداره که همه ی خشم و نفرتش رو بیرون میکشه. اون برای خاموشکردن آتیش وجودش دست به هرکاری میزنه، حتی اگه اون کار بهم ریختن زندگی دختری باشه که آزارش به یه مورچه هم نمیرسه بگیره…
خلاصه رمان نبات
کار منو ببین که به کجا کشیده. اونی که تو دستش چیزی نداره خودشه، اونی که ادعاش از همه بیشتره باز هم خودشه. در حینی که در سالن رو به آرومی باز میکنم، با خودم درباره ی اتفاقات کاری ای که امروز افتاد غر میزنم. اصلا متوجه نشدم که کی ساعت گذشت و شد یک بامداد. سعی میکنم کسی رو بیدار نکنم. سمت یخچال میرم و شربتی که توی پارچ هست رو یکسره مینوشم. باید جواب حرص خوردنم رو بده. وقتی بر میگردم قامت پدرم توی درگاهی در به چشم می خوره. از بیدار بودنش تعجب میکنم.
پیش دستی کرده و سلام میده. سلام آقاجون. چرا بیدارین، سر و صدا کردم؟ حاج امیر، آقاجونم خودش رو به من نزدیک میکنه و مشتی به بازوم میزنه. سلام. خسته نباشی. اصلا نخوابیدم که تو بیدارم کرده باشی. منتظرت بودم، کارت داشتم اما دیر وقته فردا بهت میگم. مکثی میکنه. از بس غرق کار شدی مادرت با هر بار دیدنت ناراحت میشه. میدونم داری تلاش میکنی تا پیشرفت کنی اما حواست به خودت باشه. ما نگرانتیم. روی صندلی مینشینم و سریع فکر میکنم تا جوابی برای برطرف کردن ناراحتیشون بدم.
البته اگه جوابی باشه. من از روتون خجالت میکشم. حق با شماست. اما کار همیشه هم راحت نیست، خصوصا مثل الان که طرفین فکر می کنند با یه تازه وارد بی دست و پا طرفند مدام سنگ میندازن تو راه من. لبخند میزنم. قول میدم وقتی این پرونده حل شد و امتحان های مهسا تموم، بریم مسافرت چند وقتی. البته هر چی شما بگی. غرق توی افکارش روبه روم مینشینه و دستم رو فشار میده. میشناسمت. آینده ت بحمدالله برای من روشنه. دلم میخواد مثل کوه محکم باشی که همه بهت تکیه کنند، که کسی نتونه زمینت بزنه، نه کسی، نه اتفاقی…