دانلود رمان یگانه از ستاره چشمک زن و mina.lovestar با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یگانه دختر یه خانواده ی به شدت پولداره که بر اثر برخورد نا درست خونوادش با علاقمند شدن اون به یه پسر تصمیم میگیره از خونه بزنه بیرون بعد از هشت سال بالاخره عشق واقعیشو پیدا میکنه اما مشکل از جای دیگس که یکی دیگه هم در فراقش داره میسوزه…
خلاصه رمان یگانه
اون روز تو مدرسه به خوبی گذشت و اون اتفاق که من فکر می کردم خوبه زمانی افتاد که الناز بهمون گفت با پدرام، دوست پسرش، قرار داره و اگه تنها بخواد بره مادرش بهش اجازه نمیده. واسه همین به من و فرشته هم گفت که همراهش بریم. من و فرشته با بیرون رفتن مشکلی نداشتیم اگه مدتش طولانی نمی شد. به خاطر همین قبول کردیم که باهاش بریم. پدرام با چندتا از دوستاش اومده بود، بین دوستای پدرام یکیشون نظر منو جلب کرد. عادت نداشتم کسی اونجوری بهم نگاه کنه. در کل اصلا عادت نداشتم به جمع های اونجوری برم،
ولی اون روز چون از صبحش حس خوبی داشتم به خاطر الناز قبول کردم باهاش برم. پدرام متوجه ما شد که وارد کافی شاپ شدیم، برای الناز دست تکون داد که بریم کنارشون. بعد پدرام شروع کرد به معرفی دوستاش. اولین پسری که کنارش با یه تی شرت و شلوار جین وایساده بود رو کاوه معرفی کرد. نفر بعدی سینا بود که اصلا نگم چه مدلی بود سنگین ترم!! نفر بعدی پسری که نیما معرفی شد پسر ساده ای که با پیراهن چهارخونه سفید و آبی و شلوار لی معمولی اومده بود همون پسری بود که منو تو اون جمع معذب می کرد.
نمیدونم هدفش چی بود از اونطور نگاه کردن به من ولی به ظاهرش می خورد که پسر ساده ای باشه نه از اوناش. من و فرشته هم توسط الناز به همه معرفی شدیم. الناز: این دوستم یگانه، و ایشون هم فرشته. اینا هم که دوستای پدرامن. اون روز با نگاه های اون پسر که دیگه میدونستم اسمش نیماس،گذشت. موقع خارج شدن از کافی شاپ شماره ی خودشو روی یه تیکه کاغذ نوشت و به من داد. پرسیدم: این چیه؟ نیما- خب… شاید یه موقعی لازم بشه. زیر لب خدافظی کردم و به همراه فرشته به سمت خونه رفتم…