خلاصه کتاب:
ماجراهای اصلی رمان«ساعت دلتنگی»در حوزه روابط احساسی و عاطفی افرادی است که در مرحله انتخاب همسفر زندگی خود هستند اما با تضادهای اجتماعی مختلفی مواجه می شوند که راه رسیدن آنها به سر منزل مقصود را تا حدودی دشوار می کند. شخصیت اصلی این رمان، «عسل شکیب» دختر جوانی است که در محیط کار خود، با مجموعه رفتارهای چند سویه ای از طرف دوستان و همکاران خود مواجه می شود که در مواردی قدرت تشخیص نیت اطرافیان خود را ندارد.
خلاصه کتاب:
داستان دختری هست به نام آرامش وقتی۱۶سالش بود از پرورشگاه فرار میکنه. بعد ۵ سال بنا بر دلایلی از خونه ای که به زور گیر آورده بود بیرونش میکنن و به خاطر اصرار دوستش میره واحد اون ها زندگی میکنه. و توی یک عطر فروشی کار می کرده... عاقبت قاچاقچی بودن رئیسش و نارفیق شدن تنها رفیقش باعث میشه کلی اتفاق از جمله عاشقی توی زندگی و…
خلاصه کتاب:
به من زخم می زنی اما از رو نمی روم، شده ام مادری که درد دارد اما نمی نالد، یکی نیش می زند، دیگری نیشتر، پیله تنیدم به سکوت که ببینی ام، که حرف ها را از زیر زبانم بیرون بکشی، من تنیده شده ام به سکوتی که پیله اش بوی بی پروانگی می دهد، تو بیا کمی نوازش به جانم بریز، کمی عشق در بغلم بینداز، کمی خاک لباس هایم را بتکان، پشت من بعد این همه آدم به تو حداقل گرم باشد نازنینم …
خلاصه کتاب:
شبنم داستان ما، دختری حریص است. دختری جوان در پی آرزوها و آمال بلند خود. دختری جوان که در پی حرص زیاد، سرنوشت خود را با سرنوشت پیرمردی گره میزند. حریص، زندگی شبنم را بازگو می کند که خیال می کند، همه چیز با نقشه و زرنگی خودش پیش می رود. غافل از اینکه روزگار، گذشته خانواده اش و زندگی پیرمرد سرنوشتش بهم گره خورده اند، این سه اجازه نمی دهند، همه نقشه هایش به همین راحتی جلو برود. حریص داستان زیاده خواهی یک دختر جوان است. حریص، بازگو کننده مشکلات یک جوان امروزی، با چاشنی عشق و آمیخته ای از معماست.
خلاصه کتاب:
قاصدک دخترِ مدلینگی که برخلاف خانوادهاش با پسری بنام احسان ازدواج میکند! دختری سرسخت و سرکش! طاها مجد مرد پرغروری که سرمایهگذار بزرگیست! تک پسرِ معروفِ سیاستمدار کشور! و برخورد دو آدم از دنیاهایی مختلف باهم و رخدادِ اتفاقات بیشماری که…
خلاصه کتاب:
اون یه ویرانگر بی رحم پر از خشونت و وسوسه ست! اون هرکی رو بخواد تو دام خودش میندازه و از صفحه روزگار محو می کنه. کارن مارشال یه شیطان واقعی! و تو رستا! چاره ای در مقابل اون نداری جز تسلیم شدن، تو دخترک گستاخ و بی پروای شرقی باید خودت رو به اون ببازی با اینکه سرسختی اما نمی تونی در مقابل اون دووم بیاری، پس دست و پا نزن و تسلیمش شو…
خلاصه کتاب:
دختری به نام ترسا که دنبال خواهر گم شدش هست که تو این بین با مردی باهوش اشنا میشه که ضریب هوشیش از همه بالاتر هست و تو زندان هایی به امینت بالا زندانیه ولی به راحتی از زندان همش فرار می کنه و دوباره خودش را لو میده و اینگونه می خواد که گروه پلیس را احمق جلوه بده، اسمش سردینه و به ترسا کمک می کنه که خواهرش را از باند لولیتا (دارک وب، شکنجه های انلاین، قاچاق اعضا و خیلی از قاچاق های دیگه که کنارش انجام میدن) نجات بده…
خلاصه کتاب:
دختر۱۴ساله کوچکی به اسم آوا که برای تامین پول دارو های مادرش به بازار هنر های دستی خود را میفروشد. تا اینکه یک روز توسط مردی به نام سهیل دزدیده می شود و چندین بار به او دست درازی می شود ولی آوا… و در این راه اتفاق های عجیبی برای آوا پیش می آید…
خلاصه کتاب:
درباره ی دختری به اسم بهار است که با مادرش زندگی می کند… وضعیت زندگیشون زیاد خوب نیست تا حدی که اون مجبور میشه به محض اینکه دیپلمشو گرفت بره تو یه شرکت و بشه منشی اون شرکت… به خاطر زیبایی که داشته پسر رییس شرکت کیارش صداقت میاد خواستگاریش که بهار هم با اینکه علاقه ای به اون نداشته به خاطر وضعیتشون درخواستشو قبول می کنه و نامزد می کنند…
خلاصه کتاب:
صبا دختر زیبایی که عاشقانه شوهرش رو دوست داره اما از عشق پنهانیه برادر شوهرش نسبت به خودش خبر نداره. تا اینکه براثر یه سری اتفاقات و برملا شدن خیانت کثیف شوهرش به برادرشوهرش پناه میاره تا ازش درخواست کمک کنه اما بینشون اتفاقاتی صورت میگیره که صبا متوجه میشه تموم این مدت هورام عاشقش بوده و همین باعث دامن زدن به عشقی بزرگ و ممنوعه بین هر دوشون میشه که صبا قصد داره با ارتباط با برادرشوهرش خیانت شوهرش رو تلافی کنه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.