خلاصه کتاب:
چشمانت راز آتش بود. در التهاب قلب ویران شده ام و لبانت چون دشنه ای سوزان که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود! و آنقدر با آتش دوست داشتن و عطر تنت زندگی کرده ام که همه چیز را از یاد برده ام جز تو و حالا دیگر هراسی ندارم از این همه سوختن از این همه زخم و خاکسترِ خاطراتی که از من و تو به جای خواهد ماند….
خلاصه کتاب:
_آنه تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشم هایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات از تنهایی معصومانه دست هایت... آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیات حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود...؟ آنه، اکنون آمده ام تا دست هایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست... در انتظار توست....
خلاصه کتاب:
داستان کیان و لیلی که به خاطره اتفاقهایی مجبوری صیغه هم شدن اما مگر کیان میتونست از لیلی بگذره. کیانی که توی خشونت و سردی زبون زد بود حالا برای به دست آوردن دل لیلی یکشب… من فایتر که شرط میبستم عاشق نمیشم اما لیلی کاری باهام کرد…
خلاصه کتاب:
همه چیز از روزی شروع میشود که لنایِ سیزده ساله، به خانه میآید و مادرش را غرق در خون میبیند! آلت قتاله اما در دست کسی است که لنا به او میگوید “پدر!” قصه از یک قتل خانوادگی شروع میشود و امتداد آن میرسد به عمارت حاج راشد فلاح که دیوارهایش بوی خون میدهند و زندگیِ سرایداری، کنار کسانی که همخون لنا هستند و در عین حال، دور و غریباند. فردین تنها کسیست که به دخترک پر از ترسِ داستان نزدیک میشود اما یک داغ روی پیشانیِ لناست او دختر یک قاتلاست…
خلاصه کتاب:
از آخرین باری که دیدمت گویی ده که نه صد… نه حتی بیش از هزارسال گذشته است… گاهی چشم هایم را می بندم و سعی می کنم مجسمت کنم. اما انگار تو را برای همیشه ازخاطر برده ام. حتی گاهی اسمت را به یاد نمی آورم. ذهنم نه اینکه از کار افتاده باشد. نه. بنظر می رسد با فیلتر کردن گذشته ای که من تمام زندگی ام را درآن جاگذاشته ام به سوی یک فراموشی ناخودآگاه می کشاندم. یک وقت هایی برای یافتن تو چشم می گردانم اینجا… آنجا… همه جا. اما تو نیستی… و انگار که هرگز نبوده ای. از رنج بی تو ماندن خسته ام. از درد بی تو نفس کشیدن.. بی تو از یلدای شب های تنهایی گذشتن و..
خلاصه کتاب:
سارا سر به زیر است. آسه میرود و آسه میآید. چادر میگیرد، نماز میخواند، با مردِ نامحرم همکلام نمیشود. زندگیاش روالِ عادیای دارد. ته تغاریِ حاج صالح طاهری است و دو خواهر و دو برادرِ بزرگ تر از خودش دارد. اما همه چیز همینقدر ساده پیش نمیرود زندگی بالا و پایین دارد. سارا عاشق میشود. فکرش را بکنید! دختری که با مردِ نامحرم همکلام نمیشد دل میبندد به چاوش بشیری پسرِ شارلاتانِ محلهشان….
خلاصه کتاب:
کیمیا ، دختری کیمیا و مهربان که از خودش میگذره تا بقیه به خواسته هاشون برسن غافل از اینکه خواسته همه خوشحالی اونه. مثلا بخاطر حاج بابا از ازدواج با کاوه پسر عمویش منصرف می شود و درست زمانیکه فکر می کند تا حدودی با مسئله کنار امده کاوه همسرش را از دست می دهد و همراه فرزند کوچکش به تهران می اید. این شروع دوباره ای برای کیمیا و کاوه است…
خلاصه کتاب:
باده دختر سادهای که خدمتکار مرد مسنی میشه و توی اون خونه رشد میکنه. اما یه روز با پیشنهاد عجیبی مواجه میشه…باردار شدن از تک پسر خونه، شهیاد! تک پسری که توی پرقو بزرگ شده ولی مغرور نیست…خشن نیست…فقط بابت خیانت زنش دل شکستش و باده…زنی از تبار رسومات مزخرف این دنیا که زن مردی بود و خدمتکار خونهی شوهر…دختری که در هفده سالگی شوهر کرد و در سن نوزده سالگی طلاق گرفت و…
خلاصه کتاب:
بارت مددی، آخرین بازماندهی مافیا قاچاق که توانست از حصار پلیسها فرار کند و خدمتکار خنگش را هم بتواند از دست دشمنانش حفظ کند! حالا او به دنبال انتقام از کسانی است که موجبات از دست دادن قدرتش را فراهم کردهاند. اما غافل از نفوذی ای که…
خلاصه کتاب:
جام مقدس مسییحیان یا اونطور که در کتاب به اون اشاره شده جام نا مقدس در نایت ساید دیده شده و ماموران بهشت و جهنم برای تصاحب اون به نایت ساید هجوم اوردن و مثل همیشه این وظیفه جان تیلور بدنام که اونو پیدا کنه اما…
نام کتاب: ماموران روشنایی و تاریکی جلد دوم مجموعه نایت ساید
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.