خلاصه کتاب:
عشق اول هر کسی براش مقدسه. مهم نیست یک طرفه باشه یا به یه شکست ختم شده باشه. هرگز فراموش نمیشه و تا ابد مثل خون تو رگای آدم جریان داره. شاید با نفرت تموم بشه اما بازم مقدس میمونه. حال اگر معشوقتم آدم مقدسی باشه و بدونی تو حسرت تو زندگیشو گذرونده درد فراقش هرگز تنهات نمیذاره. عشق ابدی من کسی بود که با خبر مرگش این شعله سوزانو به جونم انداخت…
خلاصه کتاب:
ریحانه، زن ی که عاشقانههایش پایان ندارد. مادری که میسوزد، از نبود فرزندش و همسری که حس خیانت ویران میسازد تمام زندگیش را… و تاوان یک اشتباه بر از هم میپاشد، عاشقانههایش را.. سالها از پس هم می گذرد و فریاد میزند، هنوز دوست داشتنش را…
خلاصه کتاب:
من تا پایان این راه را خواهم رفت حتی اگر به قیمت جانم تمام شود. من میروم تا کسانی را که از دست داده ام نجات دهم من میروم تا حسرت های پوچ و تهی مرا به قعر آتش زندگی نکشاند. آری من ادامه میدهم من خود را فدا میکنم تا کسی جز من فدا نشود…
خلاصه کتاب:
من ساحلم دختری از جنس حوا با دلی شکننده و جنسی لطیف مثل همه دختران سرزمینم و شاید تنها یک فرق بارز با بقیه دارم که باعث شده دیگران مرا از خود جدا بدانند. گرچه من آن را تنها یک تفاوت کوچک می بینم دست چپم مادر زاد انگشت شست ندارد.. همین تفاوت همه زندگیم را بهم ریخت.. چقدر دلم می شکست وقتی سینا و سامان( برادرانم ) در عالم بچگی مرا به سخره می گرفتند…
خلاصه کتاب:
پریسا و پریا پس از هشت سال دوری یکدیگر را به طور اتفاقی در خیابان میبینند . این دیدار باعث میشود پریسا خاطراتش با پریا را که در کنار یکدیگر ولی با شرایطی بسیار متفاوت بزرگ شده مرور کند. پریسا دختر کارگر خانواده ی پریا بوده و مقصر شرایط ناگواری که بر روی تمام مراحل زندگی اش از جمله تحصیل ، عشق و ازدواج و… سایه انداخته کسی جز خانواده پریا نمیداند. اما پس از رویارویی دوباره با پریا ، به نکات تازه ای پی می برد…
خلاصه کتاب:
یلدا دخترچاق وافسرده ایِ که سال ها به خاطر چاقیش توسط همه مسخره شده و سال ها تنها زندگی کرده و در حسرت عشق بوده تنها ارزوش خلاصی از این وضعیتش اون برای رسیدن به ارزوهاش و مدل شدن با پیشنهاد رفیقش تصمیم میگیره اسلیو معده انجام بده که با مخالفت شدید پدرش مواجه میشه با اصرارهای مکرر یلدا پدرش شرطی جلوی پاش میذاره که یلدا مجبور به ازدواج سوری میشه. امیر صدرا نیک زاد یکی از بهترین جراح های اسلیومعده فردی که عشق براش هیچ مفهومی نداره به اجبار پدرش مجبور میشه ازدواج کنه تصمیم میگیره با یلدا سهرابی که یکی از بیماراشه…
خلاصه کتاب:
همه چیز از اونجایی شروع میشه که ارغوان به همراهِ دوستِ صمیمیش کیانا واردِ خانه باغِ بزرگ و باصفای اونها میشه و برای اولین مرتبه، نگاهش با چشمهای عجیبِ مردی به نامِ کیارش برخورد میکنه.. کیارشِ افروز مردِ سی و یک سالهای که گذشتهای زهرآلود داره، بعد از روبهرو شدن با ارغوان تلاش میکنه که ضعف های خودش رو پشتِ نقابِ بیتفاوتی پنهان کنه و ارغوان نمیدونه که در واقع با چطور شخصیتی طرفه.. در مقابل، پگاهی که به دلیلِ آزار و اذیت های همسرش به تازگی از اون جداشده، برای نظم دادن به زندگیش به درخواست یکی از دوستهاش به روانشناس مراجعه میکنه و اون فرد کسی نیست جز، امیرحافظِ سعیدی مردی با خانوادهای متعصب و شخصیتی متفاوت که عشقِ دورانِ بچگیش بوده…
خلاصه کتاب:
حورا ملکی تک دختر حاج فتاح روحانی معتمد محل، چهل روز بعد از مرگ نامزدش متوجه میشه که بارداره... و داستان از جایی شروع میشه که کسی باور نمیکنه این نطفه حلال و از همسر صیغهای اش بوده!!!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " عصرفارس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.